lمهتا جونlمهتا جون، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

مهتا دختری بی همتا

بازی وبلاگی

 با تشکر فرااوان از دوستان گلم :منصوره جان و نسرین خانوم و خواهر گلم شیدا جون که من رو به این بازی دعوت کردن و عرض پوزش به دلیل تاخیر   بزرگترین ترس زندگیت؟ ترس از مرگ خودم و عزیزانم . اگر ٢٤ساعت نامرئی میشدی چکار میکردی؟ فکر کنم حسااابی فضولی میکردم .... خوب آدمیزاده دیگه  اگر غول چراغ جادو توانایی براورده کردن یک ارزو بین ٥ الی١٢ حرف رو داشته باشه.ان ارزو چیست؟ آرزوهام زیاده ...سلامتی روحی وجسمی ودل خوش و رفاه اقتصادی برای خودم و عزیزانم . از میان اسب.سگ.پلنگ.گربه.عقاب کدام را دوست داری؟   زیاد با حیوونها رابطه خوبی ندارم ...اما اگر مجبور باشم .... اسب . کارتون مورد علاقه کودکیت؟ آنشرل...
28 خرداد 1392

آنفولانزای لعنتی ...!!!

ساعت 4 صبح روز 14 خرداد یعنی اولین روز تعطیلات با گریه مهتا از خواب بیدار شدم و به اتاقش رفتم  و بغلش کردم تا دستشویی ببرمش چون  شبها هر موقع احتیاج به دستشویی پیدا میکنه گریه میکنه . داشتم لباسش رو در میاوردم که دستم به بدنش خورد ودیدم چقدر دااااغه . بله مهتا خانومی تب کرده بود اون هم چه تبی با هزار مکافات بهش دارو دادم و تا صبح هم پاشویه و از این کارها . اما این تب لعنتی خیال نداشت که قطع بشه .برای همین رفتیم دکتر .... دکتر هم فرمودند که یه ویروسه که سه روز طول میکشه نه عفونتی داره نه چیز دیگه ای فقط تبه که با یه سری دارو باید کنترلش کرد بعد از سه روز هم کاملا خوب میشه ... از اونجایی که  دختر یکی از اقوام هم همین بیماری رو ...
20 خرداد 1392
1